در آیه ۱۸ زمر دستور داده شده که سخنان و اقوال را بشنوید و بهترین و احسنش را انتخاب کنید .اگر منظور از این «قول» سخنان تمامی ادیان و مذاهب باشد که درست نیست زیرا اکثر ادیان و مذاهب باطلند و سخنانشان هم حسن نیست که ما بخواهیم احسنش را انتخاب کنیم و اگر منظور از «قول» کتاب و سنت باشد آیا در این دو محور شریعت حسن و احسن وجود دارد که احسنش مورد امر و حسنش مورد نهى باشد. که در نتیجه بعضى از شریعت قرآن و سنت که باید پیروى کرد و بعضى دیگر را مردود دانست؟ پس درنتیجه کتاب و سنت هم نیست پس منظور از این« قول» چیست؟

الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ

کسانی که به سخن گوش فرا می‌دهند، پس بهترینش را پیروی می‌کنند. اینانند که خدایشان راه نموده و ایشانند، (هم)اینان اندیشمندان خالص.[۳۹:۱۸]

و آیا «قول» اعم از هر گونه نظرى است چه بد یا خوب؟ هرگز، زیرا اولًا این عمومیت گفتار براى عموم مؤمنان نیست که سخنان گمراه کننده را بشنوند و گمراه نشوند، بلکه این خود ویژه عالمان است، و در ثانى «احسنه» در برابر «حسن»است، و نه بد و گمراه کننده که حسنى ندارد تا سخن حق از او احسن و بهتر باشد، گرچه براى ویژگان به منظور نقض آن نیک بلکه نیکتر از نشنیدنش مى باشد. و در جمع پیروى احسن شرط ایمان عاقلانه است که نخست قرآن است و در حاشیه اش سنت قطعى و دیگر هیچ. و آیا در این دو محور شریعت حسن و احسن وجود دارد که احسنش مورد امر و حسنش مورد نهى باشد که در نتیجه بعضى از شریعت قرآن و سنت که باید پیروى کرد و بعضى دیگر را مردود دانست؟ اینجا «قول» قول وحى در کتاب و سنت نیست، زیرا آیاتى مانند" واتبعوا احسن ما انزل الیکم من ربکم" (۳۹: ۵۵) تمامى قرآن را احسن مطلق مى داند، که خود در بعد متنى بهترین کتاب است و سنتش نیز بهترین سنت است که براى کل مکلفان پیروى از این کتاب و سنت در طول زمان و عرض مکان تکلیف واجب است. و سنتش هم- در کل- بر مبناى وحى گویا، و یا وحى رمزى قرآنى است که در اختصاص معصومان محمدى صلى الله علیه و آله است. بلکه مقصود اقوال عالمان و شرعمداران کتاب و سنت است که پیروى بهترین نظرات در میان آنان بر دیگران واجب است.زیرا کسانى که بر محور کتاب و سنت رأى مى دهند داراى درجاتى مى باشند که که اگر در موارد اختلاف مشورتى در میانشان تحقق نپذیرد احسن الاقوال که در انحصار اعلم اتقى است تنها مورد پیروى است، و در صورت مشورت که ضرورتى اسلامى است رأى اکثر مناط است، و اگر یکى اعلم و دیگرى اتقى است دومى شایسته تقلید است زیرا تقوى تعهد آور است و علم نمایانگر، و اولى از دومى به حق نزدیکتر است. قول احسن بر دو مبناى علم و تقوى است که اعلم از نظر دریافت حکم خدا و اتقى از نظر تعهد بر دیگران مقدم است. از اینجا پیداست که مسائل غیر ضرورى کلًا مورد استنباط و واجب همگانى است، که دست کم تقلید از روى بینش و استنباط است که علم و تقواى مرجع تقلید بر مبناى کتاب و سنت بایستى از همگان برتر باشد و دیگر هیچ. زنده بودن مرجع تقلید برتر شرط نیست بلکه زنده بودن رأیش مناط اصلى تقلید است، هر که رأیش زنده تر و نزدیکتر به حق است همو مرجع تقلید است گرچه مرده و در اقلیت باشد، و هر که فروتر باشد تقلیدش حرام است گرچه زنده و در اکثریت باشد. این از نظر مقلدان، و فراتر از آنان مجتهدان نیز نباید خودرأى باشند، بلکه پس از استنباط شایسته از کتاب و سنت با مراجعه به آراء دیگر مجتهدان بایستى بهترین آراء را در نظر بگیرند، و در هر صورت جدیت خستگى ناپذیر به منظور دستیابى به قول احسن وظیفه کل مکلفان است. در جمع از آیه" فاسألوا اهل الذکر أن کنتم لاتعلمون بالبینات و الزبر ..." به خوبى پیداست که پرسش از دانایان، عالمان و شرعمداران تنها بر مبناى" بینات و زبر" است که ادله روشن و نوشته وحى مصدر اصلى و محورى هر گونه سؤال شرعى است، و دیگر هیچ.


منبع : ترجمان فرقان آیت الله محمد صادقی تهرانی